داستان چکاپ پوشکی قسمت ششم (آخر) 

"خب، اگر او فرزند من بود، او را به روانپزشک کودک می‌کشیدم." دکتر پامپوس کاملاً گفت.

"این خوب است. اما کتی فرزند من است و من مادر او هستم. به من نگویید چگونه فرزندم را بزرگ کنم. اگر او می خواهد پوشک بپوشد و مانند یک کودک نوپا با او رفتار شود و این باعث خوشحالی او می شود و به کسی آسیب نمی رساند. این برای من خوب است.

بعد از اینکه عوض شدم، لباسم را پوشید، به من کمک کرد تا از میز امتحان خارج شوم و در را محکم به هم کوبید. از شنیدن همه این حرف‌ها از مادرم متعجب شدم، چون فکر می‌کردم می‌خواهد با بردن من به دکتر شرمنده‌ام کند. حدس میزنم اشتباه کردم

بعد از اینکه به خانه رسیدیم، مامانم مرا دوباره پوشاند و لباس بچه ام را پوشاند و گفت من دختر خوبی در مطب دکتر هستم. لبخندی زدم و با اسباب‌بازی‌هایم بازی کردم و بسیار خوشحال شدم که پوشک پوشک را انتخاب کردم.

#ماجراهای #کتی #دختر_پوشکی

#پوشک_24_ساعته