من تقریبا تمام دوران ابتدایی و قبلش رو شب ادراری داشتم ، با به دنیا اومدن خواهرم هم شدید تر شد تو ۶ سالگی ، خب تو اون زمان هم از این لوس بازی های روانشناسی نبود و بچه ای که خیس میکرد کتک میخورد منم تا دلتون بخواد کتک خوردم تا این که یه شب اول ابتدایی که بودم شاید تنها شبی که برای دستشویی از خواب بیدار شدم از جام بلند شدم کم برم دستشویی ، رفتم داخل خواستم شورتم رو بکشم پایین دیدم نمیشه خواب و بیدار بودم بازم سعی کردم نشد ، فکر کردم خواب میبینم نگا کردم چرا شورتم پایین نمیره دیدم شورتی در کار نیست و به جاش یه مشمای زرد رنگ با کهنه سفید پامه و بند هاش دو طرف کمرم گره خورده خواستم گره رو باز کنم نشد داشتم ور میرفتم که مامانم که از سر و صدا بیدار شده بود اومد تو دستشویی و بازم کرد که جیش کنم ، بعدش که اومدیم بیرون دوباره بست منو منم خوابم می اومد اعتراضی نکردم ، صبح که بیدار شدم مشما نبودم فکر کردم خواب دیدم و به مامانم هیچی نگفتم فردا شبش قبل خوب مامانم صدام کرد رفتم تو اتاق دیدم کهنه و مشما برام رو زمین حاضر کرده ، گفت بخواب میخوام مشمات کنم ، اینقدر کتک خورده بودم که هیچ اعتراضی نکردم خوابیدم که ببنده وقتی پا شدم که شلوار بپوشم گریه ام گرفت ، گفت بیخودی گریه نکن از امشب تا هر وقت که سه شب پشت سر هم خشت نباشی مشمات میکنم و ببینیم خیس کردی همون لحظه مشما میشی دوباره ، خوابیدم برق که خاموش شد دستم رو کردم زیر شلوارم رو مشما ، دیدم بدم نمی یاد حس خوبی بود سفتی کهنه و گرهی که بسته بود تا سوم ابتدایی تقریبا هر شب مشما شدم خیلی وقتا روزها عمدا خودم رو به خواب میزدم که مشما بشم چند ساعت تا شب ادراریم تموم شد