داستان چکاپ پوشکی قسمت پنجم

پوشک من هم سعی کردم تا حد امکان محتاط باشم، اما وقتی کمی زانوهایم را خم کردم و مشتم را گره کردم و صورتم را به هم ریختم، او دقیقاً می‌دانست که دارم چه کار می‌کنم. اگر شک داشت، صدای غرغر من و برآمدگی که در شلوارم ایجاد شده بود، هیچ شکی در ذهنش ایجاد نمی کرد که من به عنوان یک دختر نوجوان، مدفوع بزرگی در پوشکم داشتم.

"تو هم در آنها مدفوع می کنی؟ اوه عزیزم. فکر می کنم باید از مادرت بخواهم که تو را عوض کند."

من به سادگی پاسخ دادم: "آره" تقریباً در آستانه گریه کردن. من از این دکتر خوشم نیومد او با من خیلی خوب نبود. من تعجب کردم که او چگونه می تواند خود را دکتر خطاب کند در حالی که به نظر می رسد بسیار بی حوصله و بی ادب است. مادرم را دوباره به اتاق صدا زد.

دکتر پامپوس با لحن خفن گفت: "خب، چکاپ او خوب پیش رفت. تا جایی که من می توانم بگویم هیچ مشکلی از نظر جسمی وجود ندارد. با این حال، این پوشک چیست؟ در ضمن، ممکن است بخواهید او را عوض کنید، او مدفوع کرد." .

مامانم خیلی آرام و آرام گفت: "اوه عزیزم. خوشبختانه من یک پوشک اضافی همراهم آوردم."