وبلاگ شخصی پوشک عاشق با مدیریت علی ولیزاده و مانی مشکین پور

موگه گذاشت رفت فکر کنم

رفاقت این حرفارو نداره حاجی

آها پس ادمین ها میتونن خب طبیعیه حق میدم دوستان محمد عمو هادی هستی عالی 

حتما بذار باهاش حق خاصی برقرار کردم

و من تمام داستانی وبلاگت رو خوندم عالین و طرفدارتم خواستم رفیق بشیم

چند سالته

آها خب آقا علی اول یه سوال چجوری جواب بقیع رد از طریق ریپلای میدی و دوم داستان فرمانده چی اونو کی ادامه میدی 

موگه بقیه داستانو بنویس دیگه

علی من الان نصف داستانات رو خوندم فقط سوال داستان آرمیتا چی شد بقیش بعد از کهنه یه ماهه ادامش نذاشتی 

abdlpooshaki.blogfa.com

ظاهر تو قبلی پروتکل سوکت شبکه رو اشتباه وارد کردم😂😂😂 در ضمن کسی باهام کاری داشت تو گروه متین هستم

جناب آقای علی لینکت کار نمیکنه اگه باید با فیلتر شکن بریم بگو

https://www.abdlpooshaki.blogfa.com

کد زدم اما اجرا نشد!!! پس همینو فعلا بزنید

<button style="color:white;backgruond-color:red;" href="https://www.abdlpooshaki.blogfa.com">

کیلیک کنید تا وارد وبلاگم شوید

</button>

تا یادم نرفته بگم ک موگه برو داستانتو تو وات پد بنویس اینجا خطرناکه وبلاگ به == میره!!!

وات پد یه محله پر نویسنده ک داستانای زیادیم توشه حتی اگر مثبت 25 بنویسی ککم نمیگزتت !!!

سلام من علیم همون نویسنده ای که یه زمانی دایم مزخرف مینوشتم الان کارم خیلی پیشرفت کرده و وبلاگ زدم نمیتونم کامنت بدم چون گوشیم اندروید دوعه الانم تو کافی نت ام

لطفا ادرس وبلاگم  رو توی "پیوند ها" قرار بدید خیلی خوشحال میشم کپی برداری از داستانامم کاملا و برای همه آزاده!!! تا الان 1 داستان تموم کردم 2 تا داستان دیگه هم هست که تو یکیشون شخصیت های محمد عو هادی متین محمدی و اون ممد درویشه هست --- حتما بیاید بخونید خیلی بد نشده!!!

در ضمن من برنامه نویس تحت وب هستم و اگر خواستی ایدت رو عملی کنی همه جوره از کد تا... پایتم !!!

<h1 style="color:red;border:red 10px solid;">    

فقط کافیه تو وبلاگم کامنت کنی!!!
</h1>

سلام به همگی

من به داستان دارم که خواستم براتون اینجا بنویسم. امیدوارم خوشتون بیاد 

کسی هست 

بگید چقدر 🔞بکنم ( بگید چون پارت بعد به نظر های شما بستگی داره)

پرستار بچه

پارت7

حسابی پر شده بودیم پریا تا پیش گوشاش سرخ شده بود افتادیم پوشکامون انقدر پر بود که باسنم رو حس نمیکردم 10 دقیقه که گذشت الهام اومد تو اتاق و گفت : عجب بویی میاد باید ببرمتون حموم

منو پریا رو بلن کرد و برد حموم وقتی در اومدیم یکی از لباس های منو پریا پوشید و یکه از پستونک های منو استفاده کرد دلمون میخواست تا اخر عمر اینجوری باشه بعد از اینکه از شیر الهام خوردیم هردومون خوابمون برد خواب خیلی شیرینی بود 4 ساعت بعدش که بیدار شدم دیدم الهام داره به پریا شیر میده بعد از توموم شدن کارش پوشک منو عوض کرد و بهم شیر داد و مجبورمون کرد درس بخونیم منو پریا مخالفت کردی ولی بعد با لیوان اب یخ مواجه شدیم موقع درس خوندن الهام بالای سرمون ایستاد بلکه کار دیگه ای نکونیم هروقت هم که هوایمون پرت میشد اب یخ میریخت تومون فردا صبح الهام مثل روزی که منو اماده کرد پریا رو اماده کرد و به هر دومون شیر داد و رفتیم امتحان دادیم بابای پریا اومد سراقش و رفت وقتی الهام بردم خونه گفت :من باید برم جایی

_کجا؟

_ یکم باید خربد کنم ؟ مراقب خودت باش

_باش 

_ اگه گشنت شد شیر در یخچال هست 

_فهمیدم . خدافظ

_ خدافظ نینی

رفتم خونه و همه لباسام الا پوشکم رو در اوردم یه شیشه شیر در اوردم و بجای اینکه برم تو اتاق خودم رفتم پریدم رو تخت الهام دلم میخواست مثل اومشب یکم دیگه باهم باشیم فضکلی گل کرد و رفتم در کمدش و دیدم......

سلام 

ببخشید امتحان ها پدر ادم رو در میارن این مدت که سرم خلوته ادامه میدم

موگه گذاشت رفت انگار

موگه ادامش رو بنویس دیگه چی شد

1. نمیتونم بگم

2. 14 سالمه 

3. خوزستان

4. تمام داستان ها زاده ذهن عزیز خودم هستن

موگه

اسمت چیه؟؟

اهل کجایی؟؟

چند سالته؟؟

این داستان هارو که نوشتی واقیین؟؟

به اینا جواب بده

همین میخوام ازت

ببخشید این یکی رو نه اگه میخوای چیزی بگی همین جا بگو بعدش هم من هر هفته با یه نفرم چرا باید نگران باشم ؟؟😉

میخوام بات بچتم

منم Abdlهستم

نگران نباش 

دقیقا شماره من به چه دردت میخوره 😐؟؟

موگه

شمارتو بده عزیزم

پرستار بچه

پارت6

_چرا این کار رو کردی ؟

_ همنجوری گفتم بزار امتحان کنم ببینم چجوریه

بعدمنو بلند کرد و گذاشت تو روروعکم و از اتاق رفت بیرون این بار قبیل از اینکه جیش کنم پوشکم گرم شده بود رفتم سمت تخت و از لای نرده ها گدشیم رو ورداشتم و یه عکس از خودم گرفتم و گذاشتم تو ولاگ شخصیم تنها کسی که از این ولاگ خبر داشت الهام بو چون یه وقت های او ازم فیلم و عکس میگرفت 

نزدیک امتحان های پایان ترم بود که گفتن امتحان ها حضوریه منم مجبور بودم برم اول میخواستم مخویش کنم ولی نشد الهام مجبورم میکرد درس بخونم اگر نمیخوندم اب یخ میریخت تو پوشکم و با چوب میزدم من درسم خوب بود ولی مشکل این بود که من دیگه پوشک میشدم کافی بود یه کی بفهمه تا ابروم بره ولی الهام میگفت راه حل اینم داره بعد یه هفته اولین امتحانم شروع شد الهام شیرم داد و پوشکم کرد بعد با یه چیز دراز سفید بند دار اورد( خودم نمیتونم توسیفش کنم اما باعث نیشه برامدگی پوشک معلوم نباشه )

وقتی بد هاش رو می بست به پوشکم فشار میومد بعد از اون یونی فرمم رو پوشیدم اصلا معلوم نوبود پوشک پاهامه رسیدیم مدرسه و قرار بود دو ساعت دیگه الهام بیاد دمبالم تو حیاط پر بچه هم سن من بود وارد سالن شدیم و برگه ها رو دادن وست اامتحان پوشکم گرم شد واقعا عالی بود به امتحانم ادامه دادم چهارمین نفری بودم که خارج شد تو حیاط نشستم که یه دختر اومد پیشم باهاش اشنا شدم اسمش پریا بود وست حرف گفت : من ولاگت رو دمبال میکنم 

خواستم خودم رو بزنم به کوچه علی چپ که گفت: الان هم پاته 

_ چی ؟

_ پوشک 

_.....

_ نگران نباش منم یه ABDL هستم 

_ اره پامه 

_ واقعا!! من فقط چند ساعت تو خونه پامه اونم تا وقتی مامان و بابام سر کارن 

_ یعنی نمیدونن

_نه ..... میشه نشونم بدی 

_اینجا که نمیشه 

_ پس بریم تو دسشویی 

رفتیم تو دست دست شویی خودش لباس هام رو در اورد وبهش دست زد 

_ چه گرمه کی کردی 

_ وست امتحان

شروع کرد به مالیدنش دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و باز پوشکم گرم شد 

_ خوش به حالت 

_ منم خیلی دوست دارم 

_میگم امتحان بعدی زبانه به بهونه درس بیا خونمون میتونم پوشکت کنم 

_ باشه حتما

اون روز اومد خونمون به الهام همه چیز رو گفتم و اونم قبول کرد 

وقتی داشت عوضم میکرد پریا نگام میکرد برای همین حس عجیبی بود نوبت پریا که شد حسابی سرخ شد الهام یکی از لباس های منو تنش کرد و هردو منون رو گذاشت رو پاهاش و سینه هاش رو در اورد پریا مردد بود ولی بعد الهام سینش رد گذاشت تو دهنش و اونم با کمال میل خورد بعد. مارو گذاشت تو تخت و نرده هاش رد بست و رفت پریا داشت با پوشکش ور میرف 

_ باورم نمیشه 

_ منم اولش باورم نمیشد 

_بیا مسابقه بدیم 

_ چه مسابقه ای ؟

_هر کی بیشتر پوشکش رو پر کنه 

_ باشه 

دستامون رو گذاشتیم رو پوشک های هم دیگه و شروع کردی پوشکش گرم شد بعد از 45 دقیقه پوشکامون از شدت پور بودن قهوی شده بود و حسابی باد کرده بود.....

بچع ها گروه بزنید بچتیم

چطوره؟؟؟

پرستار بچه

پارت5

 صبح شده بود وقتی بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت و سینه های بزرگ الهام بود یادم اومد دیشب چی شد حس عجیبی بود  درد داشت ولی خیلی حس خوش ایندی بود همیشه سعی میکردم وقتی تنهام با وسایلی که دارم این کار رو بکنم ولی میترسیدم ولی تجربه عالی بود 

خیلی گشنم بود و الهام هم خواب بود دلم شیر میخواست از فرست استفاده کردم و سینش روگذاشتم تو دهنم و مکیدم تا شیرش اومد مثل همیشه عالی بود متوجه شدم که الهام بیدار شده و داره دست میکشه رو سرم حس خیلی خوبی بود من هیچ وقت مادر درست و حسابی نداشتم و حس کردم الهام مادرمه گفت: دیشب که خیلی دردت نگرفت

_ اولش چرا 

_از این کار ها قبلا کرده بودی 

_ نه 

_ولی خوب بلد بودی چیکار کنی 😉

_😶خب یوتویوب میتونه ترس ناک باشه 

_ولی یه عنوان یه دختر 14 ساله جنده خوبی هستی 

_ تو هم به عنوان یه زن 25 ساله سینه های خیلی بزرگی داری

_ خب تو اولین بچه ای نیستی که ازم شیر میخوره ..... خب نینی کوچولو ببینم چیکار کردی 

پوشکم رو چک کرد حسابی پر بود بعد دوتا محکم زد در کونم و بلند شد بره لباس بپوشه یه کم دلخور شدم چون هنوز دلم میخواست شیر بخورم حیف که نشد وقتی اومد پوشکم رو عوض کرد و یه لباس سرهمی صورتی تنم کرد و یه پستونک گذاشت تو دهنم و سریع ازم یه عکس گرفت اولش میخواستم اعتراض کنم ولی گفتم ولش کن برای کی مهمه وقتی رفتم جلوی ایینه خودم رو دیدم که یا سر همی بچه گونه پوشیده که پایینش باد کرده و یه پستونک هم تو دهنشه الهام بردم تو اتاقم و گفت : نظرت چیه دکوراسون اتاقت رو تغییر بدیم 

_ سرم رو به معنی اره نشون دادم 

_ پس بریم برات وسیله سفارش بدیم 

تو عرض دو روض اتاقم از یه اتاق بچه مدرسه ای یه سنگین به اتاق یه نوزاد تبدیل شد که همه چیش صورتی بود دیگه لباس های بزگونه نمی پوشیدم و همش لباس های نوزاد ها تنم بود خیلی کم پیش میومد غذای به غیر از شیر الهام بخورم الهام هم برای اینکه بیشتر عادت کنم میزاشت تا هر چقدر هم که دلم میخواد شیر بخورم و پوشکم رو تا خرخره پر کنم از اون روز سینه هام هم خیلی بزرگ تر شده بود یه بار که روی میض تعویض بودم الهام کیرش رو کرد توم و بعد

حس کردم یه چیز خیلی داغ واردم شد داشتم میسوختم خواستم چیزی بگم که الهام پستونکم رو تو دهنم فشار داد وو به کارش ادمه داد وقتی در اورد پوشکم رو سریع بست گفتم : .... سوختم 

لباسم رو بست و نشوندم که دیدم یه دفعه ای پوشکم گرم شد .. تو من شاشیده بود .... 

پرستار بچه

پارت 4

بعد ار حموم بردم تو اتاق و حسابی خوسکم کرد بعد با پودر پوشکم کرد قبل از اینکه خودش لباس بپوشه حولشو باز کرد و منو گذاشت رو پاهاش سینش رو کرد تو دهنم شروع کردم به مکیدن که باز شیرش ری کرد منم باخوشحالی خوردم تا اینکه سینش رو در اورد و منو گذاشت روی شونش و زد پشت کمرم با سومین ضربه عارق زدم خودم هم باور نمیشد 

بعد اروم منو گذاشت رو تخت و رفت حس خیلی عالی بود تقریبا ساعت 6 بود که با گرم شدن پوشکم خوابم برد 

وقتی بیدار شدم پوشکم پر بود دست زدم به سینه هام با اینکه از کل بچه های مدرسه بزرگ تر بود ولی از وقتی مال الهام رو دیدم ارزو میکنم ای کاش به اندازه اون بزرگ بود دیدم الهام یه دفعه اومد تو اتاق او گفت : بیدار شدی 

منم سرم رو تکون دادم پوسکم رو چک کرد و گفت : تو زود تر از من عادت کردی 

سرخ شدم گفت : بیا اینم جایزت 

یه پستونک بنفش بزرگ از پشتش در اورد و گذاشت تو دهنم و گفت : شیرم خوشمزه بود 

سرم رو تکون دادم

گفت : هر وقت گوشنت بود بگو تا بهت بدم 

با خوشحالی قبول کردم 

اون شب تو گوگل گشتم و یه عالمه بچه مثل خودم دیدم که پوشک میشد با این حال هنوز به کیر الهام فکر میکردم باورم نمیشد او یه دو جنسیتی باشه 

فردا عصر بود که الهام منو پوشک کرد و رفت حموم و منم گشنم بود چند دقیقه بعد از اینکه از حموم در اومد سریع رفتم تو اتاق دیدم لخت لخت رو به روی در روی تخت نشسته بود نگاهم که افتاد به کیرش حس عجیبی بهم دست داد الهام گفت : چی شده ؟ گشنته ؟ یا پوشکت رو باز خیس کردی 

همون جوری اروم رفام جلوش و نشستم روی زمین پایین تخت کیرش رو به روم بود اروم گرفتمش و گزاشتمش تو دهنم شروع کردم به مکیدن که گفت : اگر میخوای کاری رو کنی درست انجامش بده

دستش رو گذاشت روی سرم و محکم فشارش داد کیرش تا ته رف تو دهنم و هی عقب و جلوش میکرد تا ابش وارد حلقمشد درش اوردم او بعد یه دعه گذاشتم روی پاهاش منم محکم بوسیدمش اونم همراهیم کرد وسط تخت بودیم که پوشکم رو در اورد و کیرش رو کرد تو کسم جیغم رفت هفتا اسمون هی عقب و جلوش میکرد تا اینکه ابش ریخت منم تا جای که تونستمسینه هاش رو خوردم  بعد دوباره ازم لب گرفت تا اخر شب باهاش بودم جوری که اشکم در اومد وقتی درش اورد کسم رو لیسد انقدر لیسد که دردش رفت و دباره پوشکم کرد اون شب تو بغل نرمش خوابم برد فردا صبح......

پرستار بچه

پارت 3 

ترسیدم فقط دمبال بهونه بودم که دست کشید به پوشکم حس خوبی بود ولی نه برای اون موقعیت گفت : مثل اینکه خوشت میاد پوشک شی نی نی کوچولو

- من ... من فقط داشتم 

_ فهمیدم تو هم از اون ABDL ها هستی اره 

_ من .. فقط... خوشم میاد😣

_ خب همون میشه اگه راستش رو بخوای منم اینجوری بودم 

_چیییییی

_ اره تقریبا 15 سالم بود که پاهام تا باسنم شکست مجبور بودم پوشک شم اولش دوست نداشتم ولی بعد دلم میخواس تا اخر عمر پوشک باشم ولی هیف که فقط 4 ماه بود برای همین پرستار شدم تا از بچه های مثل خودم مراقبت کنم 

_ولی من عادت ندارم

_ نترس خیلی سخت نیست 

شروع کرد پوشکم رو مالیدن دیگه نمیتونستم طاقت بیارم یه دفعه دیدم پوشکم حسابی داغ شد وقتی رو به روم رو نگاه کردم سینه های بزرگش جلوم بود دلم میخواست باهاش بازی کنم میخواستم تا جای که میشه ازش شیر بخورم سینش هب جلو تر میومد من تو بد شرایطی بودم ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم لباسش رو از روی سینه هاش کنار زدم سینه هاش دو برابر شد جوری که خودش اومد تو دهنم منم شروع کردم به مکیدن مثل پستونک بو ولی خیلی نرم و گرم تر و بزرگ تر با اون یکی دستم با اون یکی سینش رو فشار میدادم که دیدم یه چیز شیرین داخل دهنم اومد باورم نمیشد که شیر داره خیلی خوش مزه و شیرین بود با سرعت بیشتری مکیدم هی بیشتر میشد حتا از دهنم هم میزد بیرون تا اینکه دیگه نتونستم سر پا وایسم و افتادم پوشکم هزار برابر شده بود جوری که انگار زیر پام یه باد کنک گرم پر بود روی سینه ها و دهنم یه عالمه شیر ریخته بود بلندم کرد و گفت: دیدی گفتم کار خیلی راحتیه 

بردم تو حموم و تمیزم کرد خودشم لخت شد تا منو بشوره که دیدم یه کیر بیست سانتی هم داره وقتی داشت میشستم همش زیر چشم به کیرش نگاه میکردم......

بقیشم بنویس موگه خوشم اومد

پرستار بچه 

پارت 2

گفتم : هی داری چیکار میکنی 

گفت : نمیتونم بزارم بازم جات رو خیس کنی 

_ ولی فقط یه شب بود 

_ همیشه با یه شب شروع میشه 

_ولی من که بچه نیستم 

_ اگر امشب جیش نکردی دیگه پوشکت نمیکنم وگرنه من میدونم و تو 

اینو که گفت منم ساکت شدم اگه راستش رو بخوای خودم هم بدم نمیومد شرت و شلوارم رو در اورد پام رو بالا برد و پوشک گذاشت زیرش بعد یه عالمه پودر زد و چسب هاش رو بست بعد رفت و در رو بست دستم رو کشیدم روش حس خیلی خوبی داشت خیلی خوب بود رفتم جلوی ایینه بدون شلوار و با پوشک بودم از بچگی از پوشک خوشم میومد لباسم رو هم در اوردم لخت لخت بودم خیلی باحال بد لباسم رو پوشیدم رفتم بخوابم بیخیال گوشی شودم 

صبح که بیدار شدم حس فوق عاده ای داشتم یه چیز نرو گرم لای پام بود یادم اومد که دیشب چی شد ولی خیلی گوشنم بود بدون شلوار و با پوشک رفتم پایین داشت صبحونه درست میکرد منو که دید گفت : صبح بخیر 

گفتم : صبح بخیر 

قبل از اینکه بشینم سر میز پوشکم رو چک کرد یه باد سرد یه دفعه خورد به باسنم گفت : دیدی گفتم جیش میکنی 

متوجه شدم حسابی پوشکم خیسه و زرده زرد شده سرخ شدم و صبحونمو خوردم وقتی صبح حونم تموم شد حس کردم دسشوی دارم رفتم تو اتاق و دستم رو گذاشتم رو پوشکم و به خودن فشار اوردم دوباره پوشکم حسابی داغ شد حس عالی بود یه دفعه در اتاق باز شد و الهام اومد تو .....

پرستار بچه 

پارت 1

من الان 14 سالمه وقتی بچه بودم منو دیر از پوشک گرفتن تقریبا 7 سالم بود که بلخره مادرم به فکر افتاد که منو از پوشک بگیره 

مامان و بابای من همیشه تو سفرن شاید سالی یه هفته ببینمشون البته برام اهمیتی هم نداره که هستن یا نیستن چون از همون بچگی معمولا پرستار های بچه مراقبم بودن پس فرقی به حال منم نمیکرد

شروع داستان

روز شنبه بود مامان و بابا باز هم مسافرت بودن اینبار قرار بود یه پرستار جدید برام بیاد اگه راستش رو بخواید وقتی پرستار میاد نه من باهاش کاری دارم نه اون با من ولی اصلا خبر نداشتم که این پرستار چقدر فرق میکنه 

دیشب تا نصف شب بیدار بودم و نزدیک ساعت 11 بیدار شدم رفتم پایین و دیدم یه خانم خوشگل با مو ها و چشم های قهوی روشن داره صبحونه اماده میکنه قدش بلند بود سینه هاش کاملا برجسته بود انگار هزار تا بچه شیر داده صد درصد پرستار بچه بود رفتم و باهاش اشنا شدم اسمش (الهام) بود زن خوب و پایه ای بود ولی همش حواسم به بدنش بود خیلی عالی بود به هر حال اون شب باهاش خوش گذشت ولی اون شب یه خواب عجیب ولی خوشایند دیدم ولی وقتی صبح بیدار شدم حس خیلی خوبی داشتم لای پاهام خیس و گرم بود هنوز یه خودم نیومده بودم که الهام داد زد : وای چی کار کردی 

به خودم که اومدم انگار تشت اب رو ریخته بودن رو پایین تنم متوجه شدم که کامل خودمو خیس کرده بودم وقتی به الهام نگاه کردم خیلی عصبانی بود یه دفعه ای بلندم کرد و نشوندم رو پاهاش قبل از اینکه بفهمم چی شده شلوار و شرتم رو کامل در اورد و محکم زد به کونم انقدر زد تا اشکم در اومد انقدر زد تا عصابش اروم شد تو همون حالت گفت : من واقعا بدم میاد  جایی از خونه رو نجس کنی

گفتم :ببخشید دیگه نیمی کنم 

گذاشتم روی تخت یه دفعه ای انگار دوبار داش میزدم دادم در اومد بعد دستم رو کشید و برد تو حموم همه جم رو شست وقتی داشت باسنم رو میشست به همه جام دست زد حتا نزدیک بود دستش کامل بره توم ولی مجبور بودم هیچی نگم وقتی اومدم بیرون رو مبل درازم کرد و اروم به همه جام کرم زد انگار ناراحت بود که منو زده بود بعد از اونم بغلم کرد و گفت : ببخشید من از کوره در میرم دستم محکم تر میشه

اون روز گذشت من بخشید مش و همه چیز به حالت عادیش برگشت به غیر از کون من 

اون شب داشت با گوشیم کار میکردم که اوند تو اتاقم یه چیز سفید با پور بچه دستش بود اول همش برام سوال بود که چیه ولی بعد یه دفعه بلندم کردو انداختم رو تخت و شروع به در اوردن شلوارم کرد فهمیدم می خواد چی کار کنه ...

قضیه رژیم و اینها رو ولش تو کار خودتو بکن و راستی اون کانال تلگرام که داستان هارو ازش برمیداشتی رو میدونم پوشکی های شاد خودمم اونجا هستم اما تازگی ها یه سری اونجا میگن که ادمین اون گروه تویی که اونجا هم داستان میذاری درسته

شغل اینترنتی به عنوان مثال داستان نویسی بشین رمان بنویس البته براش به برنامه وورد نیاز داری یا تو واتساپ تو یه پیوی خالی بنویس و بعدش بده یه نویسنده که مورد اعتماد باشه و تاییدش کنه بعدش بده نشر تا برات چاپ کنن و بزن به اسم خودت اما باید بگردی ببینی ژانر چی خوبه و کدوم ژانر تخصص داری اون موقع منم همینکار رو میکنم یا بهترین کار مثلا برو تو کار گیم البته اونم به یه لب تاب نیازه منم تو کار گیمینگ ام اما این کارش یکم سخته البته اگه تو گوشیت اینستا داشته باشی میتونی کلی روش از تو پیج های تخصصی در بیاری معمولا هست باید بگردی

این عالیه که با متین در ارتباطی لطفا سلام منو برسون و بگو من یکی از دنبال کننده هاش بودم و منم دقیقا مثل اونم و ببین بهتره سایتی که میسازی توانایی بلاک رو برای افراد هم بذاره اما فقط برای پیوی یعنی پیوی باشه برای حرف های شخصی اما هر کسی سو استفاده کرد بلاک بشه برای شخص و توانایی ثبت نام برای اینکه بتوانیم داستان های خودمان رو بنویسیم و یه چت روم بذار از چت روم مینیت استفاده کن که همزمان بشه آنلاین چت کرد