- هم اکنون ؛ خیابان نهم لوس آنجلس

بنگ... گلوله صاف رفت و به باک بنزین فورد سفید برخورد کرد ؛ خودرو همان لحظه منفجر شد ؛ صدای آژیر آمبولانس می آمد ؛ امیدوارم هنری واقعا نمرده باشد ؛ دیگر چشمانم آهسته آهسته بسته میشوند....

وقتی چشمانم را باز کردم یک صحنه عجیب دیدم ! من روی یک تخت خواب سفید در اتاقی تماما سفید بودم ؛ حتی سرویس چوب سفید رنگ ؛ تنها رنگ صورتی اتاق نقاشی شکوفه های گیلاس صورتی روی دیوارند اینجا باید متعلق به یک فرد پولدار باشد ؛ ملحفه رویم را کنار میزنم... هیچ لباسی تنم نیست جز یک تی شرت سفید با طرح گل های صورتی نقاشی شده ویک ... یک پوشک با طرح یک خرگوش صورتی رویش ؟ این مسخره است ! سعی میکنم بنشینم اما جای گلوله ها اجازه نمیدهند ؛ خوب که دقت میکنم درون یکی از کمد ها که درب شیشه ای دارد پر از همین پوشک هاست و روی میز آرایش یک قوطی پودر بچه و دستمال مرطوب ! اینجا دیگر چه جور جهنمی است؟.

ادامه در قسمت بعد...